اشاعره
از دروس گذشته روشن شد كه افكار و انديشههايی كه منجر به مكتب اعتزال
گشت از نيمه دوم قرن اول هجری آغاز شد . روش اعتزال در حقيقت عبارت
بود از به كاربردن نوعی منطق و استدلال در فهم و درك اصول دين . بديهی
است كه در چنين روشی اولين شرط ، اعتقاد به حجيت و حريت و استقلال عقل
است . و نيز بديهی است كه عامه مردم كه اهل تعقل و تفكر و تجزيه و
تحليل نيستند ، همواره " تدين " را مساوی با " تعبد " و تسليم فكری
به ظواهر آيات و احاديث و مخصوصا احاديث میدانند و هر تفكر و اجتهادی
را نوعی طغيان و عصيان عليه دين تلقی مینمايند ، خصوصا اگر سياست وقت
بنا به مصالح خودش از آن حمايت كند و بالاخص اگر برخی از علماء دين و
مذهب اين طرز تفكر را تبليغ نمايند ، و بالاخص اگر اين علماء خود واقعا
به ظاهر گرايی خويش مؤمن و
معتقد باشند و عملا تعصب و تصلب بورزند . حملات اخباريين عليه اصوليين و
مجتهدين ، و حملات برخی از فقهاء و محدثين عليه فلاسفه در جهان اسلامی از
چنين امری ريشه می گيرد .
معتزله علاقه عميقی به فهم اسلام و تبليغ و ترويج آن و دفاع از آن در
مقابل دهريين و يهود و نصاری و مجوس و صابئين و مانويان و غير هم داشتند
و حتی مبلغينی تربيت میكردند و به اطراف و اكناف میفرستادند . در همان
حال از داخل حوزه اسلام وسيله ظاهرگرايان كه خود را " اهل الحديث " و
" اهل السن" " میناميدند تهديد میشدند و بالاخره از پشت خنجر خوردند و
ضعيف شدند و تدريجا منقرض گشتند .
عليهذا در آغاز امر ، يعنی تا حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم ،
يك مكتب كلامی معارض با معتزله آن گونه كه بعدها پيدا شد وجود نداشت .
تمام مخالفتها با اين نام صورت میگرفت كه افكار معتزله بر ضد ظواهر
حديث و سنت است . رؤساء اهل حديث مانند مالك بن انس و احمد بن حنبل
اساسا بحث و چون و چرا و استدلال را در مسائل ايمانی حرام میشمردند . پس
نه تنها اهل السنه يك مكتب كلامی در مقابل معتزله نداشتند ، بلكه منكر
كلام و تكلم بودند .
در حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم هجری پديده تازهای رخ داد و
آن اينكه شخصيتی بارز و انديشمند كه سالها در نزد قاضی عبدالجبار معتزلی
مكتب اعتزال را فرا گرفته و در آن مجتهد و صاحب نظر شده بود ، از مكتب
اعتزال رو گرداند و به مذهب اهل السنه گراييد و چون از طرفی از نوعی
نبوغ خالی نبود و از طرف
ديگر مجهز بود به مكتب اعتزال ، همه اصول اهل السنه را بر پايههای
استدلالی خاصی بنا نهاد و آنها را به صورت يك مكتب نسبتا دقيق فكری در
آورد . آن شخصيت بارز ابوالحسن اشعری متوفا در حدود 330 هجری است .
ابوالحسن اشعری - بر خلاف قدمای اهل حديث مانند احمد بن حنبل - بحث و
استدلال و به كار بردن منطق را در اصول دين جايز شمرد و از قرآن و سنت بر
مدعای خود دليل آورد . او كتابی به نام " رساله فی استحسان الخوض فی
علم الكلام " نوشته است ( 1 ) .
اينجا بود كه اهل الحديث دو دسته شدند : " اشاعره " يعنی پيروان
ابوالحسن اشعری كه كلام و تكلم را جايز میشمارند ، و " حنابله " يعنی
تابعان احمد بن حنبل كه آن را حرام میدانند . در درسهای منطق گفتيم كه
ابن تيميه حنبلی كتابی در تحريم منطق و كلام نوشته است ( 2 ) .
معتزله از ناحيه ديگر نيز منفور عوام شدند ، و آن ، غائله " محنت ة
بود زيرا معتزله بودند كه با نيروی خليفه مأمون میخواستند مردم را به زور
تابع عقيده خود در حادث بودن قرآن بنمايند ، و اين حادثه به دنبال خود
كشتارها و خونريزيها و زندانها و شكنجهها و بی خانمانيها آورد كه جامعه
مسلمين را به ستوه آورد . عامه مردم ، معتزله را مسؤول اين حادثه
میدانستند و اين جهت سبب بيزاری بيشتر مردم از مكتب اعتزال شد .
پاورقی :
. 1 اين رساله در ذيل كتاب " اللمع " او چاپ شده است و عبدالرحمن
بدوی همه آن را در جلد اول " مذاهب الاسلاميين " صفحات 15 - 26 نقل
كرده است .
. 2 رجوع شود به كتاب " ابن تيميه " تأليف محمد ابوزهره .
ظهور مكتب اشعری بدين دو جهت مورد استقبال عموم قرار گرفت . بعد از
ابوالحسن اشعری شخصيتهای بارز ديگر در اين مكتب ظهور كردند و پايههای
آنرا مستحكم كردند . از آن ميان قاضی ابوبكر باقلانی معاصر شيخ مفيد و
متوفای در سال 403 و ابواسحاق اسفراينی كه در طبقه بعد از باقلانی و سيد
مرتضی به شمار میرود ، و ديگر امام الحرمين جوينی استاد غزالی وخود امام
محمد غزالی صاحب " احياء علوم الدين " متوفا در 505 هجری و امام
فخرالدين رازی را بايد نام برد .
البته مكتب اشعری تدريجا تحولاتی يافت و مخصوصا در دست غزالی رنگ
كلامی خود را كمی باخت و رنگ عرفانی گرفت ، و وسيله امام فخررازی به
فلسفه نزديك شد . بعدا كه خواجه نصيرالدين طوسی ظهور كرد و كتاب تجريد
الاعتقاد را نوشت ، كلام بيش از نود درصد رنگ فلسفی به خود گرفت . پس
از " تجريد " همه متكلمين اعم از اشعری و معتزلی از همان راهی رفتند كه
اين فيلسوف و متكلم بزرگ شيعی رفت .
مثلا كتابهای " مواقف " و " مقاصد " و شروح آنها همه رنگ " تجريد
" را به خود گرفتهاند . در حقيقت بايد گفت هر اندازه فاصله زمانی
زيادتر شده است اشاعره از پيشواشان ابوالحسن اشعری دور شده و عقايد او
را به اعتزال يا فلسفه نزديكتر كردهاند . اكنون فهرست وار عقايد ة
اشعری " را كه از اصول اهل السنه دفاع كرده و يا به نحوی عقيده اهل
السنه را تأويل و توجيه كرده است ذكر میكنيم :
الف . عدم وحدت صفات با ذات ( بر خلاف نظر معتزله و فلاسفه ) .
ب . عموميت اراده و قضاء و قدر الهی در همه حوادث ( اين نيز بر خلاف
نظر معتزله ولی بر وفق نظر فلاسفه ) .
ج . شرور ، مانند خيرات ، از جانب خدا است . ( البته اين نظر به
عقيده " اشعری " لازمه نظر بالا است ) .
د . مختار نبودن بشر و مخلوق خدا بودن اعمال او ( اين نظر نيز به عقيده
" اشعری " لازمه نظر عموميت اراده است ) .
ه . حسن و قبح افعال ذاتی نيست ، بلكه شرعی است . همچنين عدل ، شرعی
است نه عقلی ( بر خلاف نظر معتزله ) .
و . رعايت لطف واصلح بر خدا واجب نيست . ( بر خلاف نظر معتزله ) .
ز . قدرت انسان بر فعل ، توأم با فعل است نه مقدم بر آن . ( بر خلاف
نظر فلاسفه و معتزله ) .
ح . تنزيه مطلق ، يعنی هيچگونه شباهت و مماثلت ميان خدا و ما سوا
وجود ندارد . ( بر خلاف نظر معتزله ) .
ط . انسان آفريننده عمل خود نيست ، اكتساب كننده آن است . ( توجيه
نظر اهل السنه در باب خلق اعمال ) .
ی . خداوند در قيامت با چشم ديده میشود . ( بر خلاف نظر فلاسفه و
معتزله ) .
يا . " فاسق " مؤمن است . ( برخلاف نظر خوارج كه مدعی كفر فاسق
بودند و برخلاف نظر معتزله كه به منزله بين المنزلتين قائل بودند ) .
يب . مغفرت خداوند بندهای را ، بدون توبه هيچ اشكالی ندارد همچنانكه
معذب ساختن مؤمن بلا اشكال است . ( بر خلاف نظر
معتزله ) .
يج . شفاعت بلا اشكال است . ( بر خلاف نظر معتزله ) .
يد . كذب و تخلف وعده بر خدا جايز نيست .
يه . عالم حادث زمانی است . ( بر خلاف نظر فلاسفه ) .
يو . كلام خدا قديم است ، اما كلام نفسی نه كلام لفظی . ( توجيه نظر اهل
السنه ) .
يز . افعال خدا برای غايت و غرض نيست . ( بر خلاف نظر فلاسفه و
معتزله ) .
يح . تكليف مالايطاق بلا مانع است . ( بر خلاف نظر فلاسفه و معتزله ) .
ابوالحسن اشعری از افراد كثير التأليف است . گفتهاند متجاوز از
دويست كتاب تأليف كرده است . در حدود صد كتاب از او در تذكرهها نام
برده شده است ولی ظاهرا اكثر آن كتابها از ميان رفته است . معروفترين
كتاب او كتاب " مقالات الاسلاميين " است كه چاپ شده و تا حد زيادی
مشوش و نامنظم است . كتاب ديگری نيز از او چاپ شده است به نام ة
اللمع " و شايد كتابهای ديگر هم از او چاپ شده باشد .
ابوالحسن اشعری از افرادی است كه افكارش تأثير زيادی در جهان اسلام
گذاشت و اين مايه تأسف است . البته بعدها مناقشات زيادی بر سخنان او
از طرف فلاسفه و معتزله وارد شد . بسياری از عقايد و آراء او را ابوعلی
سينا در شفا بدون آنكه نام ببرد ذكر كرده و رد نموده است . حتی برخی از
اتباع " اشعری " از قبيل قاضی ابوبكر باقلانی و امام الحرمين جوينی در
نظريه جبری او
درباره خلق اعمال ، تجديد نظرهايی كردند .
امام محمد غزالی اگر چه اشعری است و تا حدود زيادی اصول اشاعره را
تحكيم و تثبيت نموده است ولی مبانی ديگری به آنها داد . " كلام ة
وسيله غزالی به عرفان و تصوف نزديك شده . مولانا محمد رومی صاحب كتاب
مثنوی نيز به نوبه خود اشعری مذهب است ، ولی عرفان عميق او به همه
مسائل رنگ ديگری داده است . امام فخر رازی نيز كه با افكار فلاسفه آشنا
بود ، كلام اشعری را تحول و نيرو بخشيد .
پيروزی مكتب اشعری برای جهان اسلام گران تمام شد . اين پيروزی ، پيروزی
جمود و تقشر بر حريت فكر بود . هر چند جنگ اشعريگری و اعتزال مربوط
است به جهان تسنن ، ولی جهان تشيع نيز از برخی آثار جمود گرايی اشعری بر
كنار نمانده . اين پيروزی علل تاريخی و اجتماعی خاص دارد . بعضی حوادث
سياسی در اين پيروزی تأثير بسزايی داشت .
چنانكه قبلا اشاره شد ، در قرن سوم هجری مأمون كه خود مردی عالم و
روشنفكر بود به حمايت معتزله برخاست ، معتصم و واثق نيز از او پيروی
كردند ، تا نوبت به متوكل رسيد . متوكل نقش اساسی درپيروزی مذهب اهل
السنه كه در حدود يك قرن بعد به وسيله ابوالحسن اشعری پايه كلامی يافت
داشت . مسلما اگر متوكل همان طرز تفكر مأمون را میداشت ، اعتزال چنين
سرنوشتی پيدا نمیكرد .
روی كار آمدن تركان سلجوقی در ايران نيز عامل مؤثری در پيروزی و نشر
انديشههای اشعری بوده است . سلاجقه اهل تفكر و
انديشه آزاد نبودند بر خلاف آل بويه كه برخی از آنها خود اهل فضل و علم و
ادب بودند . در دربار آل بويه مكتب شيعه و مكتب اعتزال رونق يافت .
ابن العميد و همچنين صاحب بن عباد دو وزير دانشمند آل بويه هر دو ضد
اشعری بودند .
ما نمیخواهيم از عقايد معتزله حمايت كنيم ، بعدا سخافت بسياری از
عقايد آنها را بيان خواهيم كرد . آنچه در معتزله قابل ستايش است و مرگ
آنها موجب نابودی آن شد روش عقلانی آنها بود . چنانكه میدانيم دينی غنی
و پرمايه مانند اسلام نيازمند كلامی است كه به حريت عقل ، ايمان و اعتقاد
راسخ داشته باشد .
نظرات شما عزیزان: